به گزارش نگین قهستان در طول تاریخ ملتها همیشه در تکاپو بودهاند تا جاودانگی خود را حفظ کنند؛ لازمه این جاودانگی، زنده نگه داشتن فرهنگها، باورها و اعتقادات سالم است. باید ریشهها را حفظ کرد و به اصالت اندیشید، وقتی ریشههای اصالت و فرهنگ قطع شد قدر مسلم ملتها به نیستی و فنا کشانده میشوند. باز هم به تاریخ فکر کنید، از آنچه در طول آن اتفاق افتاده است. از آمدنها و از رفتنها در گذر زمان غافل نشوید، بسیار ملتهایی بودهاند که امروز نیستند و بسیار ملتهایی هستند که گذر ایام نتوانسته نقش و نشانه آنها را از دل تاریخ بزداید و محو کند که همواره استوار بر جا ماندهاند.
ایران، چین، مصر و یونان از کهنهترین ملتها و تمدنها که از هریک آثاری بهجا مانده است؛ اهرام ثلاثه، گورهای فراعنه، سقراطها، بقراطها، فیثاغورثها، کنفوسیوسها،کوروشها، داریوشها، رستمها، اسفندیارها، سهرابها، آریوبرزنها، همه همواره گواه بر جاودانگی ملتهای خود بودهاند اما امروز به سرانجام هریک از این چهار تمدن بیندیشید چه اثری مانده است؟
گذر زمان و تمدنها و ملتها
مصر آنهمه آثار هزارهها، روزگار سراسر اسرار را در طول تاریخ به نمایش میگذارد. به مصرِ آنزمان بیندیشید و در مصر امروز تأمل کنید، هیچ شباهت میان این و آن نیست. در همه ابعاد، تفاوتهای فاحشی بهچشم میآید که عمده ماهیت خود را یعنی زبان و فرهنگ گذشته خود را از دست دادهاند.
با تسلط سیاسی و فرهنگی بیزانسهای رم، ناخرسندی در مصر آن روزگار پدید آمد و با آمدن والیان و حاکمان عرب اموی و عباسی از حجاز، قبطیان، این بومیان مصر به اعراب گرایش پیدا کردند و زبان و فرهنگ عرب، جای فرهنگ و تمدن مصر را گرفت و مصر امروز مصر هزارههای قبل نیست، البته این اراده برای تغییر فرهنگ و زبان در ایران دوره امویان و عباسیان خیلی قویتر بود، اما قدرقدرتهایی از ایران مثل فردوسیها و یعقوب لیثها، سدّ سکندری شدند که اعراب نتوانستهاند از آن بگذرند و در فرهنگ زبان و مرام ایرانی نفوذ کنند، بماند که فرهنگ ایرانزمین مثل نوروز و جشنهای باستانی، آداب و رسوم زندگی و مملکتدارای آریایی به دربار خلفا راه پیدا کرد همان کارِ بزرگی که فردوسیها به سرانجام رساندند و در گفته است: بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
و اما امروز متأسفانه دستهای پیدا و پنهان در اینجا و آنجا و در همین خاک با عزمی مصمم در پی نابودی فرهنگ و زبان ایرانزمین هستند که در کمال ناباوری بسیاری از ما غافل از همه این رنگها و نیرنگها در وادی بیتفاوتیها سرگردانیم و وقتی خبردار خواهیم شد که نه از تاک نشانی باشد نه از تاکنشان. و گرگ نابودکننده فرهنگ زبان و نجابت چه راحت در بیخبریها هر روز در گوشهگوشه این خاک، آثار ایرانی بودن که به پاکی، نجابت، شرف، عزت نفس و ناموسداری شهره ی عام و خاص است از میان میبرد و وااسفا بسیاری در پی نقش و نگارها، مد، رنگ و لعابها گرفتار آمدهاند که: خانه از پایبست ویران است/ خواجه در فکر نقش ایوان است
از سطح ملی و جغرافیای کلان ایران به قاین و قاینات برگردیم، به آن داشتنهایی که بود و آن خوبیها که از دست رفته بیندیشیم، بسیار شنیدهاید که میگویند یاد آن روزگاران بخیر؛ چه خوبیها و آسایشی بود، چندین خانواده در یکجا بدون هیچ اختلاف زندگی میکردند، چه مرام، چه بذل و بخششهایی که همه اینها در طوفان منفعتطلبی جاه و مقام و نیز حوادثی مثل کمبودها، تنگناها، مشکلات و گرانی و در ضمن ناجوانمردیها و خیانتها از میان رفت و اگر نیک بنگریم، یکی از این داشتنها که در خطر انقراض و نابودی است زبان و لهجه شیرین و گویش قاینی است که متأسفانه خود ما و تنها خود ما آن را بهدست نابودی سپردهایم.
در جمع خانوادهها، دوستان، انجمنها و کوچه و بازار کمتر کسی میبینی از کودکان و نوجوانان که با لهجه شیرین محلی صحبت کند؛ قریببهاتفاق بهویژه بیشتر دختران رسمی و کتابی حرف میزنند. معلم، پدر و مادر و بانیان فرهنگ این مرز و بوم هزارهها، اصلاً به این معضل و مشکل حاد و ریشهای نمیاندیشند که حداقل این لهجه شیرین را در کانون خانواده حفظ کنند؛ لهجهای که در دستگاه دستوری زبان فارسی ریخته میشود و همه اجزا و مشتقات دستوری را داراست. کلمات، جملات و عبارات آن مثل فارسی رسمی صرف میشود و دارای نقش دستوری مثل قید، موصوف، صفت، مصاف و مضافالیه، متمم، مسند و جملات اسنادی و … بوده است.
همان کاری که در کتاب بررسی گویش قاین توسط استاد بزرگ و بزرگمرد این خاک یعنی جناب آقای دکتر رضا زمردیان در دهه ۶۰ انجام شد، آنهم به روش علمی مورد بررسی و تأمل قرارگرفته، بهقدری این لهجه قاینی روان و اصیل است که به گفته دکتر شریعتی در جریان سفر زلزله ۱۳۴۷ به قاین از طرف دانشگاه فردوسی مشهد در مواجه با مردم گریمنج می گوید: «وقتی با این مردم به گفتگو مینشینی فکر میکنی که با ابوالفضل بیهقی همسایه دیواربهدیوار هستی» و اما هنوز از یاد نگارنده این سطور نمیرود در سال ۱۳۷۱ در دانشگاه فرهنگیان مشهد که بودم استاد زبان انگلیسی سرکلاس کتاب بررسی گویش قاین را از کیف سامسونت خود بیرون آورد و گفت: تبریک به قاینیها که چنین لهجهای دارند که در دستگاه دستوری ریخته میشود، این کتاب در سال انتشارِ کتابِ سال، معرفی گردید و این کتاب، کتاب مرجع در کشورهای خزر در موضوع بررسی زبان فارسی است و یاد دانشجوی قاینی که میگفت: «وقتی در دانشگاه تبریز بود هرگاه مشکلی در معنی، نقد و بررسی متون تاریخ بیهقی بود از دانشجویان قاینی برای معنای بسیاری از کلمات، عبارات و جملات بهره گرفته میشد.
در جایی از متنی (گوروَه نخ را شانه زدن آمده بود که گوروه را گربه معنی میکردند، یعنی گربه را شانه میزدند که نامفهوم بود. بعد که به قاین آمدم و از سالخوردگان پرسیدم فهمیدم گوروَه همان گلوله و یا کلاف نخ است که وقتی به هم میریزد میتوان با شانه زدن سر نخ را پیدا کرد و این را در کلاس توضیح دادم که گوروَه نخ همان کلاف نخ است که قابل شانهزدن است، به هر حال این است میراث گرانبهایی بهنام لهجه شیرین قاینی و این هم میراثداران که ما باشیم. حال بسمالله این گوی و این میدان…