10

امدادگری از شیر و خورشید تا هلال احمر

  • کد خبر : 673
  • 01 تیر 1400 - 13:46
امدادگری از شیر و خورشید تا هلال احمر

به گزارش پایگاه خبری قهستان نیوز و به نقل از نگین قهستان گفت و گو با حاج سید محمدحسین داوودی اولین امدادگر قاینات را باهم بخوانیم : سفر به قاین ۶۰ سال پیش پیرمرد ساده­ پوشی است؛ طوری حرف می­زند که انگار هنوز یک امدادگر است. اطلاعات خیلی خوبی از قاین قدیم و مردم منطقه […]

به گزارش پایگاه خبری قهستان نیوز و به نقل از نگین قهستان گفت و گو با حاج سید محمدحسین داوودی اولین امدادگر قاینات را باهم بخوانیم :

سفر به قاین ۶۰ سال پیش

پیرمرد ساده­ پوشی است؛ طوری حرف می­زند که انگار هنوز یک امدادگر است. اطلاعات خیلی خوبی از قاین قدیم و مردم منطقه دارد. امدادگری که جوانی خود را در این شغل گذرانده و تمام انرژی­ اش را صرف کمک به آسیب­ دیدگان کرده است. صحبت از حاج سید محمدحسین داوودی است، متولد سال ۱۳۲۴ که در سن ۲۳ سالگی و سال ۱۳۴۷ به استخدام شیروخورشید قاین درآمد و در جایگاه امدادگری قرار گرفت. سی­ سال خدمت پرفراز و­ نشیب کوله­ باری از تجربه و یک دنیا خاطره را با او همراه ساخته، به بهانه روز جهانی هلال احمردر یک عصر بهاری میهمان نشریه شد تا از خاطراتش برایمان بگوید. خاطرات غالباً تلخی که از وقایع و بلاهای طبیعی مانند زلزله،سیل، صاعقه و… در منطقه برایش به یادگار مانده است. گفتگوی پیشِ رو پیشنهاد ما به شماست، مخصوصاً اگر به تاریخ معاصر قاین علاقه­ مند هستید.

**چه شد که حاج محمدحسین داوودی تصمیم گرفت امدادگر شود؟

در آن­ زمان مانند این دوره،شرایط خاص وسختی برای ورود به این شغل نبود،بلکه هر کسی­که داوطلب بود می­توانست وارد سازمان شیروخورشید(هلال احمر)شود. نه ­تنها سازمان شیروخورشید بلکه تمام ادارات و سازمان­ ها به این­صورت بود که برای ورود به آن شرایط سختی وجود نداشت. البته درابتدا یک مغازه بقالی در شهر داشتم ودرآنجا مشغول کار بودم تا اینکه در سال۱۳۴۷زلزله­ای در شهرستان قاین اتفاق افتاد که متأسفانه خیلی کم ازآن زلزله اسم برده می­شود.زلزله­ای که مرکز آن قاین نبود، بلکه کاخک بود و مناطقی همچون خضری، دشت بیاض،بیناباج،بسکاباد،کارشک و… را لرزاندو تا گریمنج،اسدآباد،صلایان و خیلی از مناطق دیگر را کامل ویران کرد.

قسمت دیگرآن زلزله،کاخک بود که کامل زیرورو کرد و تلفات زیادی را به بار آورد.به ­طور کلی زلزله عجیبی در طول خدمت من بود.هنگام وقوع این زلزله،قرار بر این بود که تعدادی چادر امدادی برای شهر بیاورند که مردم زلزله­ زده شهر را در آن ساکن کنند.جلسه ه­ای فوری برای امدادرسانی به مردم در سازمان شیروخورشیدتشکیل می­شود، که در آن جلسه گفته می­شود برای توزیع چادر در بین مردم باید کسی را پیدا کنیم که مردم شهر را خوب بشناسد، من را معرفی کرده بودند. فردای روز جلسه مرحوم غلامرضا رمضانی که آن موقع آبدارچی و باغبان شیروخورشید بود آمد و به من گفت بیا که رئیس به تو کار دارد. رئیس هوشنگ آذری بود که هنوز زنده است،از من پرسید مردم قاین را چقدر می­شناسی؟ گفتم تقریباً ۸۰ درصد. آن­موقع قاین حدود ۵ یا ۶ هزار نفر جمعیت داشت. به من گفت قرار است یک سری چادر برای مردم شهر بیاوریم، از تو می­خواهم که به مدت دو ماه با شیروخورشید همکاری کنی تا این چادرها را توزیع و نصب کنیم. قرار شد اسم افراد را بنویسم و چادر را تحویل دهم. چادرها از آمریکا آمده بود؛ یک آمریکایی با یک سرگرد ارتش به ­عنوان مترجم آمدند و کمپ اول را جای میدان ترمینال امروز برپا کردیم.چادرها بسیار عالی بود. من در طول خدمتم دیگر چنین چادرهایی را ندیدم. تقریباً نصب چادر و اسکان تمام شده بود که بی­سیم­ چی اداره که فردی غریبه بود از مدیرعامل خواست که یک چادر برای خانواده­اش در محوطه اداره نصب کند و متأسفانه مدیرعامل هم که غیربومی بود قبول نکرد. نمی­دانم این بی­سیم ­چی به که تماس گرفته و چه گفته بود که استاندار وقت دستور داد به بخشدار که ظرف ۴۸ ساعت چادرها را جمع­آوری کرده و به انبار مرکزی که آن­موقع در گناباد بود ارسال کنید. دو ماشین ارتشی آمدند و همه چادرها را جمع کرده و بردند. قرار بود تنها دو ماه در سازمان شیر و خورشید باشم اما نزدیک به شش ماه شد که می­کردم.نزدیک­های عید شده بود و من تصمیم به رفتن از سازمان شیروخورشید داشتم تا اینکه آقای زمردیان،مدیرعامل وقت به من گفت من خط خوبی ندارم و همیشه برای نامه­نگاری مشکل دارم، تو کار با ماشین تحریر را یاد بگیر تا در نامه­نگاری کمکم کنی. عید برای من تقاضای استخدامی کردند و موافقت شد. دفتر و انبار و بخش امداد تحویل من شد. گذشت تا اینکه در سال ۱۳۴۹ بیمارستان­های کشور را تحویل شیروخورشید دادند و این موضوع سبب شد تا ۷ کارمند به اداره اضافه شوند که البته بیشتر مربوط به کارهای بیمارستان بودند.

* در طول خدمت آیا آموزش خاصی هم وجود داشت؟

از همان سالی که وارد سازمان شیروخورشید شدم،کار خاصی نبود که خواسته باشند به ما آموزش خاصی بدهند.بیشتر کارهایی که مربوط به امداد بود؛مانند آتش سوزی،سیل،زلزله و…. من مسئول بودم و خودمان را به محل وقوع حادثه می­رساندیم چون من با حکم امدادگر استخدام شده بودم. در زمان جنگ، آموزش­ ها بیشتر شده بود، ولی در اوایل کار ما آموزش خاصی ندیدیم. من با همین پست امداد و نجات بازنشسته شدم. الان ولی آموزش­ها خیلی بیشتر و جدی­تر شده است.

*  آیا در دوره خدمت خود به مناطق دیگر هم مأموریت داشتید؟

در تمام طول سی­ سال خدمتم در همین قاین بودم و هیچ­وقت از منطقه خارج نشدم و تمام فعالیت و امدادرسانی ما در همین منطقه خودمان بودولی امروزه مشاهده می­شود که نیروهای امدادی ما حتی در بعضی از مناطق دیگر امدادرسانی می­کنند.به­عنوان مثال زلزله بم که خیلی از امدادگرهای ما به آن منطقه اعزام شدند برای امدادرسانی ولی در دوره ما و در تمام طول خدمتم هیچ­وقت مأموریتی خارج از منطقه خود نداشتم.

* کدام مأموریت برای شما از همه مهمتر بود؟

در طول این سی­ سال خدمتم دوازده زلزله شدید بالای ۶ یا ۷ ریشتر را تجربه کردم که واقعا زلزله­ های خطرآفرینی بود و خسارات زیادی را به بار آورد.از زمانی که سازمان شیروخورشید در سال ۱۳۳۸ در قاین تأسیس شده بود هیچ­کسی نمی­دانست که این سازمان برای چه هدفی است؟و برای مردم ناشناخته بود تا اینکه آن زلزله در سال ۱۳۴۷ اتفاق افتاد. در طول خدمتم همچین زلزله­ های ندیده بودم و این حادثه برایم بیشتر عجیب و شگفت­انگیز بود. سال ۵۵ هم دوباره زلزله شد و دولت خدمات خیلی گسترده­ای به مردم منطقه کرد. شش ماه مردم را زیر پوشش خود داشتند و تمام مایحتاج مردم را تأمین می­کردند.از سیگار و کبریت مردم بگیرید تا آرد و برنج و روغن و حتی کرسی پیش­ساخته و زغال برای مردم آوردند. یادم می­آید حدود ۳۰ تن زغال فقط برای اسفشاد آورده بودندکه مدتی با ماشین آقای آذری صبح تا شب می­رفتیم برای توزیع زغال در اسفشاد. شهرک آزادی را در آن­زمان درست کردند؛نوغاب حاجی­ آباد،محمدآباد علم، اسفشاد و خیلی از جاهای دیگر را در زمان وقوع آن زلزله درست کردند.خدماتی که آن­موقع انجام می­شد واقعاً بی­نظیر بود. الان دولت خیلی که تلاش کند بیست روز اول مایحتاج مردم زلزله­زده را می­دهد، بعد دیگر رهایشان می­کند.در سال ۵۶ هم زلزله شد؛ سال ۵۷ در خود بحبوحۀ انقلاب دوباره زلزله شد.آن­موقع پول­ها ارزش داشت. یک آقای دکتر اعتمادی وکیل قاین بود در مجلس، مبلغ یک میلیون و پانصد هزار تومان اعتبار آورده بود و تحویل آقای آذری داد که آن­موقع مدیرعامل شیروخورشید شده بود که بین روستاها و مردم آسیب­دیده تقسیم کند. از روستاها می­آمدند و ۵۰ یا ۶۰ هزار تومان پول می­گرفتند. همین جاده زیرکوه از توی دق اسفدن رد می­شد. در آن­زمان ۲۵۰ هزار تومان هزینه کردند و جاده فعلی را درست کردند.

چرا بیمارستان­ها را تحویل شیروخورشید دادند؟

دلیلش را نمی­دانم. البته آن­موقع مثل الان نبود که همه شهرها بیمارستان داشته باشند. بیمارستان قاین به همراه بیدخت و بجنورد را بیمارستان طرح غیرمستمر می­گفتند که نمی­دانم چه سازمانی اعتبارش را تأمین کرده بود. این سه شهر آن­زمان در خراسان بزرگ بیمارستان ساختند که به نسبت خودش مجهز بود. شیروخورشید خودش یک بیمارستان در مشهد داشت که همین بیمارستان امدادی الان است. درمانگاه زیاد داشت ولی بیمارستان نداشت. البته بیمارستان­ها چند سالی دست شیروخورشید بود و دوباره برگشت به وزارت بهداری.

*با توجه به اینکه ۵۰ سال پیش وسایل ارتباطی مانند الان نبود، شما چطور موقع وقوع حادثه، به عنوان امدادگر خبردار می­ شدید؟

زلزله اگر اتفاق می­افتاد که همه از آن مطلع می­شدند و نیازی به خبررسانی نبود. زلزله سال ۵۵ در وندک و محمدآباد بود. در وندک ۱۲ نفر و در محمدآباد و نوغاب یک نفر تلفات داشتیم ولی اگر حادثه­ های مثل سیل اتفاق می ­افتادیکی از مردمان آن روستا خودش را به شهر می­رساند و به ما اطلاع می­داد که در روستا همچین حادثه ­ای رخ داده است.یعنی تنها راه ارتباطی بین ما و مردم برای خبررسانی وقوع یک حادثه به­ صورت حضوری صورت می­گرفت.یادم می­آید یک ­روز ظهر در تیغاب پسکوه سیل آمده بود. روز بعد یک نفر با لباس­های گلی آمد به شهر و اطلاع داد که سیل آمده، مدیرعامل آن­موقع مرحوم زمردیان بود. با ماشین عبوری رفت گناباد تا تجهیزات برای کمک بیاورد. یک ماشین آرد و یک لندرور با بی­سیم داده بودند. حدوداً یک ماه طول کشید که برایشان چادر نصب کردیم و مردم سکنی گزیدند. گناباد به این علت مرکز شده بود که جاده را از تربت تا گناباد در زمان هویدا آسفالت سرد ریخته بودند و تردد آسان­ تر بود و همچنین در زلزله سال ۴۷ که کانون آن کاخک و فردوس بود، گناباد تقریباً بین نقاط حادثه­دیده مرکزیت داشت. بعد از گذشت مدتی بی­سیم سازمانی آوردند و یک نفر را به ­عنوان پیام­ رسان با بی­سیم استخدام کردند. ابتدا یک همکار داشتیم، اسمش حسن بود؛ بچه تهران بود، وقتی رفت در سال ۶۰ آقا رحیم مرتضی­ پور را به­ عنوان بی­سیم ­چی استخدام کردند. بی­سیم ­ها طوری بود که فقط با مرکز استان یعنی مشهد می­توانستیم ارتباط بگیریم. یک آقای تحریرچی بود، اولین بار او سال ۴۷ بی­سیم آورد به قاین. بعداً خودش رفت و بی­سیم ماند، البته آن­زمان هر کسی را مسئول بی­سیم نمی­گذاشتند فقط از بازنشسته­ های ارتشی و ژاندارمری می­گذاشتند. تلفن خودکار که آمد، دیگر بی­سیم کارایی نداشت. تلفن هندلی ابتدا برای قاین آوردند که ۱۵۰ شماره در شهر داشتیم. فقط یک شماره مستقیم به مشهد بود که در بخشداری مستقر بود. فکر می­کنم سال ۶۵ بود که تلفن خودکار آمد. البته در زمان حوادث که حجم کار زیاد بود هنوز از بی­سیم استفاده می­کردیم.

*ساختمان شیروخورشید ابتدا کجا بود و چه امکانات و تجهیزات یا وسائلی داشتید؟

ساختمان ابتدا در سال ۱۳۳۸ که افتتاح شد کنار بانک رفاه الان و مکان فعلی پارچه­ فروشی مرحوم سالاری بود یک سالن داشت که شیروخورشید اجاره کرده و اداره شروع به کار کرده بود، بعداً مرحوم زمردیان زمین میدان امام را به مبلغ سیزده هزار تومان برای شیروخورشید خرید و ساختمان قدیم را ساختند یعنی از زمانی که من استخدام شدم ساختمان خود شیروخورشید بود. ابتدا ماشین اداری نداشتیم، در ادامه یک نیسان و یک جیپ فولوکس آلمانی برای اداره آوردند که در زلزله سال ۵۵ خیلی به ما کمک کرد ولی سال­های جلوتر ماشین نداشتیم.هلال احمر قاین انبار هم نداشت،انبارهای قاین را در سال ۶۰ درست کردند. یادم می­آید در زلزله سال ۵۸ برادر کوچکتر آقای خامنه­ای یعنی سید هادی خامنه­ای رئیس ستاد امداد در قاین بود. کمک­ها را در مسجدجامع جمع­آوری و دپو کرده بودیم. به­قدری کالا روی هم بود که به­راحتی از روی آن می­توانستیم برویم روی پشت بام شبستان. هر ماشینی هم که برای منطقه زیرکوه یا سایر روستاها بار می­زد باید برگۀ خروج می­گرفت تا بتواند از جلوی پاسگاهی که جای مزار شیبی بود رد شود چون آن­زمان هنوز مجاهدین بودند وتا سال ۶۰ فعالیت داشتند.

* سازمان شیر و خورشید آن روزها در قاین چند نیرو داشت؟

سازمان شیروخورشید محدود بود. آقای رمضانی باغبان و نظافت­چی و سرایدار بود. امداد و کارگزینی و دفتر اندیکاتور و انبار که البته انبار آن­چنانی نبود، همان داخل اداره یک سالن داشتیم تحویل من بود که مثلاً ۶۰۰ یا ۷۰۰ تخته پتو و چادر داشتیم. زمانی که بیمارستان قاین را تحویل سازمان دادند نیروها زیاد شد. حدود ۲۰۰ نیرو که خود بیمارستان داشت از قبیل رسمی،غیررسمی،دکترو…؛تعدادی از این دکترها هندی و پاکستانی بودندمثل دکتر حسین،دکتر شریف،دکتر راتور که اینها همه هندی بودند،دکتر حسین شاه پاکستانی بود که دندان­پزشک حاذقی هم بود. برخی از اینها در زلزله سال ۴۷ از دانشگاه پهلوی شیراز آمدند و واقعاً هم برای خدمت آمده بودند، در زلزله سال ۴۷ حتی شاه هم تا خضری آمد.

* در طول خدمت خاطره­ای هست که برایتان ناگوار باشد؟

خاطرات تلخ زیادی دارم. زلزله سال ۴۷ قاین خیلی آسیب ندید، مرکزش نیمبلوک بود و دشت بیاض را زیر و رو کرده بود. در طول خدمتی که داشتم چهار یا پنج باری حادثه صاعقه رخ داده بود،یعنی صاعقه آدم را زده بود.به طور مثال صاعقه­ای که در مقیلان رخ داده و مرد خانواده بدون هیج سروصدایی و درجا فوت کرده بود. صاعقه بیشتر در خانه­ های قدیمی که از گل و خاک بوده است رخ می­دهد. صاعقه در شندان عرب آمده بود و نصف سوفه را خراب کرده بود. حادثه تلخ دیگر آتش ­سوزی در بمرود بود که بشکه بنزین آتش گرفته بود و خیلی سریع ساختمان مثل کوره آجر­پزی شده بود. از این دست خاطرات زیاد هست؛ همین زلزله وندک خیلی برای من تلخ بود. ۵ نفر اعضای یک خانواده پیش چشم پدرشان یک­جا فوت کرده بودند. ۱۲ جنازه را آن ­روز بیرون آوردیم، اینها واقعاً در روحیه آدم تأثیر منفی می­گذارد.

* در زمان شما آیا مردم یا نیروهای سایر استان­ها هم برای کمک­رسانی می­آمدند؟

در زمان حادثه، مردم هرچه بگویید کمک می­کردند. هنگام زلزله مردم جرأت نمی­کردند تا یک ماه داخل خانه­ هایشان بروند چون پس­لرزه هم زیاد داشت. یادم هست در سال۱۳۶۰ میزان بارندگی به ­شدت زیاد بود به­حدی که غیر قابل کنترل بود.یعنی سیل نشده بود اما بارندگی خیلی زیادی شده بود. در آن­زمان یک اکیپ از ساری به تعداد ۲۰نفراعزام شدند و یک اکیپ ۲۰ نفره هم از تهران برای امدادرسانی آمدند.حتی زلزله­ای که در سال۱۳۴۷رخ داد هم از تهران برای کمک ­رسانی آمدند. از مشهد هم تقریباً در تمام حوادث نیرو می­ آمد. همان سال نیروهای خارجی هم چند نفری آمده بودند که نمی­دانم از کدام کشور بودند.

* حد و حدود و حال و هوای شهر قاین در آن سال­ها چطور بود؟

در مکان مخابرات فعلی یک درمانگاه سازمان شاهنشاهی و خدمات اجتماعی بود و رو به­ روی آن اول کوچه ده دستگاه الان هم گاراژ وکیل بود، بعد از آن دیگر هیچ چیزی نبود و سر آب فرخ­آباد دیده می­ شد. از میدان امام سمت همین هلال احمر فعلی یک کوچه بود به­نام کوچه خیرآباد تا منزل آقای مددی ۱۰ یا ۱۲ خانه بود و دیگر هیچ چیزی نبود. سمت هیئت ابولفضلی که عقب­نشینی کرده­اند یک سراچه بود برای آقای افشاری و پشتش دیگر مزارع بود. میدان بنیاد شهید استخر خیرآباد بود، خیابان رجایی الان هم هیچ ساختمانی نداشت. سمت محلۀ کوری،جای مدرسه بعثت دیگر دروازۀ شهر بود. شهر محدود و کلاً ۵ یا ۶ هزار نفر بیشتر جمعیت نداشت.

** آیا بعد از بازنشستگی شما را برای جایی دعوت به­ کار نکردند؟

در سالی که بازنشسته شدم،زلزله زیرکوه اتفاق افتاد،سال ۱۳۷۶بود.یک نفر از اعضای هلال احمر به من خبر داد که به­صورت افتخاری با آنها همکاری کنم. گاهی هم حادثه­ هایی که در زمان بعد از بازنشستگی من اتفاق می­افتاد در مناطقی بود که نیروهای جدید راه ورود به آن روستاهارا بلد نبودند و برای روشن شدن آدرس محل حادثه به­ سراغ من می­آمدند تا آنها را راهنمایی کنم.

** در پایان اگر صحبتی دارید، بفرمایید.

صحبت خاصی ندارم فقط آرزو می­کنم هرگز آن صحنه­ های تلخی که منِ امدادگر دیده­ام هیچ­کس نبیند.

لینک کوتاه : https://ghohestannews.ir/?p=673

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.